از خاک تا خورشید

خاطرات استادم آیت الله جعفری تبار

از خاک تا خورشید

خاطرات استادم آیت الله جعفری تبار

از سالها پیش فرصت شاگردی در محضر حضرت آیت الله جعفری تبار (دام عزّه) نصیبم شده است.
حال پس از گذشت این مدت، بنا دارم به مدد یکی از دوستانم، خاطراتم را تا آنجا که برایم مقدور باشد، به رشته تحریر در آورم.
امید که مرضی خداوند جلّ و علا باشد.

بایگانی
آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سفر» ثبت شده است

۲۷
اسفند

بارها شنیده ایم که اگر می خواهی کسی را بشناسی، در سفر همراهش باش. نمی دانم چرا ولی خواسته بود که همسفرش باشم؛ سفری که هر لحظه اش برایم درسی بود از درسهای بی نهایت آفرینش.

در راه بازگشت، در تاریکی شب، در بیابانی که مسیر جاده مان از آن می گذشت، ساعتی ماندنی شدیم؛ ماشین پنچر شده بود. انگار پروردگار مهربانم این ساعات را به وجود ناقابلم هدیه کرده بود، ... فرصتی ناب به دور از همهمه و مشغله های همیشه ی زندگی.

زیر آسمان پر ستاره ی شب، قدم می زدیم و هم کلامی شیرینی را تجربه می کردم، ... به عظمت آسمان خیره می شدم و از آنهمه زیبایی در پهنه سما به وجد می آمدم.

ناگهان کلامی به خودم آورد: «می بینی این جهان چقدر بزرگه، ....» هنوز در خیالم از تصدیق این کلام فارغ نشده بودم که ادامه اش را شنیدم: « خیلی کوچیکه!». تازه فهمیدم جان کلام، اینجا بود، ... و این همان است که از آن غافلیم!

... وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَـذَا بَاطِلًا ! ...