از خاک تا خورشید

خاطرات استادم آیت الله جعفری تبار

از خاک تا خورشید

خاطرات استادم آیت الله جعفری تبار

از سالها پیش فرصت شاگردی در محضر حضرت آیت الله جعفری تبار (دام عزّه) نصیبم شده است.
حال پس از گذشت این مدت، بنا دارم به مدد یکی از دوستانم، خاطراتم را تا آنجا که برایم مقدور باشد، به رشته تحریر در آورم.
امید که مرضی خداوند جلّ و علا باشد.

بایگانی
آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اولین ورود» ثبت شده است

۲۵
اسفند

همیشه «اولین» ها مهم است؛ اولین دیدار، اولین کلام، اولین ورود، ... و امروز اولین ورودم به منزل ایشان بود.

صبح جمعه! حال عجیبی داشتم که از وصف خارج است؛ همان شوق و خوف، به اضافه شرم از اتفاق دیروز. بنا داشتم تا دیدمشان عذرخواهی کنم. زنگ درب را که زدم، دوباره خود ایشان بر آستانه درب حاضر شدند. آنقدر نگاهشان آرامش بخش و مهربان بود که عذرخواهی را از یاد بردم.

در بوی عطری که فضا را پر کرده بود، به اتاق پذیرایی داخل شدم؛ منزلی بود ساده اما مرتب و به غایت آراسته. در خیال خود، آنچه تصور کرده بودم را با واقعیت موجود تطبیق می کردم، ... باورم نبود که در این خانه نیز همان هایی در جریان باشد که در خانه های دیگر.

هنوز کمی نگذشته بود که پسرکی چوب سوار، با سر و صدا وارد اتاق شد. کنجکاو بود که مهمان بابا را قبل از همه ببیند. شوخی های بابا با او، انگار بهترین پاسخ بود برای روح کودکانه ی نا آرامش.

هنوز هم نمی دانم که آن کلمات لبریز از محبت و شوخی، پاسخ پسرک دوست داشتنی بود یا فرصتی بود برای من که تمام خوف و خِجلتم را به احساس امنیتی وصف ناپذیر مبدّل کند. دیگر معذّب نبودم، حالا توان گفت و شنود داشتم، ...

سالها گذشت و این خصیصه را باور کردم که چون پیامبرش ساده زندگی می کند و چون او رفتار می کند: ... إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَیَمْشُونَ فِی الْأَسْوَاقِ ...